- مساحی کردن
- اندازه گرفتن سطح زمین
معنی مساحی کردن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
اندازه کردن اندازه گرفتن پیمودن اندازه گرفتن و پیمودن زمینی را
Baptize
batizar
chrzcić
крестить
хрестити
bautizar
baptiser
battezzare
बपतिस्मा देना
membaptis
vaftiz etmek
kubatiza
বাপ্তিস্মা দেওয়া
بپتسمہ دینا
نقشه چیزی را کشیدن طرح چیزی را ریختن
بنرمی رفتار کردن، بتاخیر انداختن کاری را کوتاهی کردن اهمال ورزیدن
مسامحه کردن: در تقریر آن مواضع مسامحت کرد
ندا کردن آواز دادن: (و هفت روز منادی همی کنند که بعد از این هر که ستم کند یا توبره کاهی یا مرغی یا دسته ای تره به بیداد از کس بستاند یا متظلمی بدرگاه آید با آن کس همین کنند) (سیاست نامه. چا. اقبال 43)
проектировать
entwerfen
проектувати
projektować
projetar
progettare